جستارى در چگونگى نزول قرآن‏

پدیدآورسیدمحمدحسن جواهری

نشریهپاسدار اسلام

شماره نشریه258

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 968 بازدید
جستارى در چگونگى نزول قرآن‏

سيد محمدحسن جواهرى‏

يكى از مسائل بحث‏انگيز دانش علوم قرآن، چگونگى نزول قرآن كريم است. در اين‏باره از سوى دانشمندان و قرآن‏پژوهان، نظريه‏هاى گوناگونى ابراز شده، و از بين آن‏ها دو ديدگاه ذيل از جايگاه خاصى برخوردار است، و ما به اجمال، به بررسى مهم‏ترين دلايل آن‏ها مى‏پردازيم:

الف. نزول دفعى و تدريجى‏

براساس اين نظريه، قرآن يك‏بار به صورت دفعى و يك‏پارچه در شب قدر به بيت المعمور،(1) يا بيت العزّه(2) و يا بر قلب پيامبر(ص)(3) نازل شده و بار ديگر به صورت تدريجى در مدت بيست و يا بيست و سه سال، در زمان‏ها و مكان‏ها و مناسبت‏هاى گوناگون بر پيامبر(ص) فرود آمده است.
نزول تدريجى از 27 رجب آغاز شده و تا آخرين روزهاى حيات پيامبر(ص) ادامه داشته است و نزول دفعى در شب قدر، در ماه رمضان پس از مبعث بوده است.

ب. نزول تدريجى‏

براساس اين ديدگاه، قرآن تنها يك نزول داشته و آن نزول تدريجى است. برخى از طرفداران اين نظريه بر اين باورند كه نزول تدريجى، پس از فرود آمدن آياتى در ابتداى رسالت، تا علنى شدن دعوت پيامبر(ص) قطع شده است كه اين مدت را «فَتْرت» نزول وحى مى‏خوانند؛ بنابراين، نزول قرآن از شب قدر سال سوم رسالت پيامبر گرامى اسلام(ص) شروع شده و حدود بيست سال به طول انجاميده است.(4)
پس از تعريفى اجمالى از دو ديدگاه به طرح پرسشى مى‏پردازيم كه گستره آن از فضاى تخصصى قرآن پژوهان گذشته و تا افواه مردمان كوچه و بازار بسط يافته است. اين پرسش كه از دير باز مطرح بوده، نزول قرآن در شب قدر را كه آياتى متعدد بر آن دلالت دارد، با نزول آياتى چند در ابتداى بعثت پيامبر(ص) كه به قول صحيح 27 رجب است، در تهافت مى‏ديده است.(5) هر يك از دو نظريه ياد شده، تلاش كرده‏اند تا پاسخى قانع كننده و تمام براى اين پرسش ارائه كنند كه بررسى پاسخ آن‏ها، جداى از بررسى پايه استوارى هر يك از دو نظريه نيست.

نظريه نزول دفعى و تدريجى‏

اين نظريه مبتنى بر آياتى از قرآن است: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِى أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْءَانُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَ بَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى‏ وَالْفُرْقَان ...؛(6) [روزه در] ماه رمضان است؛ ماهى كه قرآن، براى راهنمايى مردم و نشانه‏هاى هدايت و فرق ميان حق و باطل در آن نازل شده است»، «إِنَّآ أَنزَلْناهُ فِى لَيْلَةٍ القدر»،(7) «إِنَّآ أَنزَلْناهُ فِى لَيْلَةٍ مُّبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِين * فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيم؛(8) ما آن را در شبى پر بركت نازل كرديم؛ ما همواره انذار كننده بوديم؛ در آن شب هر امرى براساس حكمت [الهى‏] تدبير و جدا مى‏گردد».
«ال» در كلمه «الْقُرْءَان»(9) براى استغراق است؛ يعنى همه قرآن در ماه مبارك رمضان و در شب مباركى كه آن شب، شب قدر مى‏باشد نازل شده است. اگر گفته شود: «ال» براى عهد و منظور از «الْقُرْءَان» بخشى از آن است، خواهيم گفت: كدامين سوره يا آيه با چنين توصيفى در شب قدر نازل شده و چنين تأكيدى به همراه داشته است؟ بنابراين، قرآن در شب قدر به صورت دفعى و در طول مدت رسالت، به صورت تدريجى نازل شده است. رواياتى از شيعه و سنى، بر اين مطلب تصريح دارد؛ از جمله: «نزل القرآن جملةً واحدة فى شهر رمضان الى البيت المعمور، ثم انزل من البيت المعمور فى طول عشرين سنه...؛ قرآن به صورت يك‏پارچه در ماه رمضان به بيت المعمور نازل شده، آن‏گاه از بيت المعمور در مدت بيست سال به تدريج نازل گشت».(10)
در روايات اهل سنت به جاى «بيت المعمور»، «بيت العزّه» (در آسمان دنيا) آمده است؛(11) هم‏چنين در روايات شيعى، بيست و بيست و سه سال هر دو آمده است.(12)
نقد و بررسى: بر اين نظريه اشكالاتى وارد شده است؛ از جمله: نزول دفعى قرآن به آسمان چهارم يا اول و قرار گرفتن آن در بيت المعمور و يا بيت العزّه، چه حكمت و مصلحتى دارد؟ اين‏چنين نزولى، چه سودى براى پيامبر(ص) و يا مردم دارد كه با عظمت از آن ياد شده است «إِنَّآ أَنزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةٍ القدر»(13) و «هُدًى لِّلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِّنَ الْهُدَى‏ وَالْفُرْقَان»(14)؟ آيا آمدن آن به آسمان چهارم يا اول، كسب فضيلت مى‏كند؟ چه توفيق و چه هدايتى براى مردم به ارمغان مى‏آورد؟ آيا پيامبر(ص) از قرآنى كه به آسمان چهارم يا اول نازل شده، خبر داشته است؟ از الفاظ و معانى يا تنها از مفاهيم كلى و حقيقت آن؟ اگر از الفاظ و معانى خبر داشته، هشدارها و توبيخ‏هايى كه خدا در قرآن به پيامبر(ص) روا داشته و در مدت بيست و سه سال نازل شده، چگونه توجيه مى‏شود؟ اگر تنها از حقايق آن آگاهى يافته، آيا حقايق قرآن را مى‏توان «قرآن» (و خواندنى) ناميد؟
از اين پرسش‏ها، با توجه به محدوديت دانش انسان، نمى‏توان نتيجه‏اى در خور توجه گرفت و چه بسا برخى از اين پرسش‏ها را نيز بتوان پاسخ گفت، ولى شايد به جهت گريز از اين گونه پرسش‏ها بوده كه بزرگانى چون فيض كاشانى و علامه طباطبائى(رحمة الله عليه) به تأويل بيت المعمور، روى آورده‏اند، با اين فرق كه مرحوم فيض روايات را تأويل برده و مرحوم علامه با كمك آيات قرآن ديدگاه خويش را تعقيب كرده است.
روايات از آن‏جا كه به بيت المعمور يا بيت العزّه، تصريح دارد؛ چندان تأويل‏پذير نيست، جز روايت مفضل كه شايد بتوان در اين‏باره از آن بهره جست. در اين روايت مى‏خوانيم: «قال الصادق(ع) يا مفضل: ان القرءان نزل فى ثلاث و عشرين سنة و الله يقول: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِى أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْءَان» و قال «إِنَّآ أَنزَلْناهُ فِى لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ * فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ * أَمْرًا مِّنْ عِندِنَآ إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِين» و قال: «لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْءَانُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَ لِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَك» قال المفضل: يا مولاى، فهذا تنزيله الذى ذكره الله فى كتابه و كيف ظهر الوحى فى ثلاث و عشرين سنة؟ قال: نعم؛ يا مفضّل! اعطاه الله القرءان فى شهر رمضان وكان لا يبلغه الافى وقت استحقاق الخطاب و لا يؤديّه إلّا فى وقت امر و نهى فهبط جبرئيل(ع) بالوحى فبلغ ما يؤمر به و قوله: «لا تحرك به لسانك لتعجل به» فقال المفضل اشهد انكم من علم الله علمتم و بقدرته قدرتم و بحكمه نطقتم و بامره تعملون»(15)
ولى برداشت از آيات را اگر بتوان با دلايل محكم استوار ساخت، پذيرفتنى است. علامه طباطبائى در توجيه برداشت خويش مى‏فرمايد: «قرآن داراى دو وجود است؛ يك وجود ظاهرى در قالب الفاظ و عبارات و يك وجود باطنى كه حقيقتى ديگر است و در پس پرده وجود ظاهرى خود پنهان و از ديده و فهم و درك معمولى دور است. خداى متعال مى‏فرمايد: «كِتاابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِير؛(16) اين كتابى است كه آياتش استحكام يافته، سپس تشريع شده و از نزد خداوند حكيم و آگاه [نازل گرديده‏] است».؛ نيز مى‏فرمايد: «وَلَقَدْ جِئْناهُم بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلَى‏ عِلْم؛(17) ما كتابى براى آن‏ها آورديم كه [اسرار و رموز ]آن‏را با آگاهى شرح داديم.» در نتيجه قرآن با وجود باطنى خود كه داراى حقيقت واحدى است [بسيط است‏] و از هر گونه تفصيل و تجزيه، اعم از جزء، فصل، آيه، سوره و... دور و مبرّاست، يك‏جا، در شب قدر بر قلب پيامبر اكرم(ص) نازل شده؛ سپس به تدريج با لباس الفاظ وجود ظاهرى و تفصيلى خود، در طول مدت رسالت پيامبر(ص) فرود آمده است.(18)
نقد فرمايش علامه: استاد معرفت در اين باره مى‏نويسد: «اين‏گونه تأويلات از يك نوع لطافت و ظرافت برخوردار است كه در صورت وجود مقتضى و داشتن سند اثباتى، مى‏تواند كاملاً مناسب باشد. از طرف ديگر، ظاهر آيات قرآن به همين قرآنى كه در دست مردم است، اشاره دارد و از قرآنى ديگر و حقيقتى ديگر كه از چشم همگان پنهان باشد، سخن نمى‏گويد. خداوند براى ابراز عظمت اين ماه [رمضان‏] و اين شب [ليلة القدر] مسأله نزول قرآن را در آن مطرح مى‏سازد و بايد اين مطلب قابل فهم و درك شنوندگان باشد و از قرآنى سخن بگويد كه مورد شناسايى مردم [مورد خطاب‏] بوده باشد؛ به علاوه، خبر دادن از نزول قرآن [قرآن باطنى‏] از جايگاه بلندتر به جايگاه پايين‏تر كه هر دو از دسترس مردم و حتى پيامبر اكرم(ص) به دور است، چه فايده‏اى مى‏تواند داشته باشد تا با اين ابهّت و عظمت از آن ياد كند...»(19)؛ البته اين كه نزول قرآن به بيت المعمور يا قلب پيامبر(ص) براى آن حضرت و يا مردم، به واسطه يا بدون واسطه، بدون فايده باشد، به حكم آيه «وَ مَآ أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلا»(20) مخدوش است، هر چند به فايده آن پى برده نشود.
مشكل ديگر در پذيرش اين نظريه، اين است كه: حقيقت قرآن كه بسيط واحد است و جزء و فصل ندارد، آيا عين قرآن است يا اجمالى از آن؟ اگر گفته شود عين قرآن است؛ يعنى دو چهره است؛ چهره‏اى بسيط كه حقيقت آن است و چهره‏اى مركب و ظاهرى كه قرآن تنزيلى است، و اين خود دليلى روشن و قاطع مى‏طلبد و اگر حقيقت آن اجمالى باشد؛ يعنى به نوعى منعكس كننده اجزا و تفصيل‏ها باشد، در ناميدن آن به «قرآن» (= خواندنى) و «كتاب» جاى تأمل است، به ويژه كه اشتغال و اشتقاق معانى اين دو، چنين استعمالى را بر نمى‏تابد، مگر به قرينه و استعمال مجازى كه در مقام، قرينه‏اى بر آن موجود نيست.
نكته ديگر اين كه شب قدر با توجه به معناى قدر و تقدير، شب تفصيل و تفكيك حقايق است، نه بساطت و احكام و وحدت و اين دو با كلام علامه جمع نمى‏شود.
استاد جوادى آملى، پس از طرح مسأله، مى‏فرمايد: «اين تحقيق ايشان اگر چه با بعضى از شواهد قرآنى و روايى، قابل تطبيق است، ليكن بايد عنايت نمود كه نزول قرآن كريم در شب قدر نمى‏تواند به صورت بسيط محض باشد؛ زيرا به فرموده خودِ قرآن، شب قدر شبى است كه هر امر حكيم و يك‏پارچه‏اى تفريق و تفصيل مى‏يابد: «فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيم»(21)؛(22) سپس در مقام رفع تعارض مى‏فرمايد: «... گرچه قرآن نازل شده در شب قدر، امرى بسيط و يك‏پارچه است، ولى در عين بساطت و اجمالى كه دارد، واجد نوعى تفصيل نيز هست كه هماهنگ با تقديرى بودن شب قدر است.»(23) ايشان «اجمال در عين كشف تفصيلى» را چنين توضيح مى‏دهد: «... اجمال در اين بحث در مقابل تركيب و تفصيل و به معناى بساطت است [نه به معناى خلاصه‏گيرى و ابهام، يا علم اجمالى علم اصول كه همراه با جهل است‏]؛ براى مثال مى‏توان از ملكه اجتهادى و علمى فقيه يا حكيم نام برد. «ملكه اجتهاد» امرى بسيط و مجمل و بى‏تركيب و تفصيل است، ولى مسائل تفصيلى فقه، همگى از آن استخراج و استنباط مى‏شود و آن امر مجمل كه در قلب فقيه و حكيم وجود دارد، در عين حال كه مجمل و بسيط است، شامل و واحد احكام تفصيلى فقه است، حكيم نيز در مراحل «عقل مستفاد»(24) ملكه مجملى دارد كه در عين اجمالش، همه مسائل جهان‏بينى فلسفى را در بر دارد.
در شب قدر، همه معارف قرآن به طور مجمل و بسيط، نظير ملكه اجتهادى در فقه و نظير اقتدار حكيم بر جهان در جهان‏بينى فلسفى، نازل گرديد.»(25)
ملاحظه: پذيرفتن اين پاسخ پس از بررسى سه مسأله است: الف. «اجمال در عين كشف تفصيلى» كه در فلسفه مطرح است؛ ب. تطبيق قول علامه بر چنين اجمالى و يا فرض مستقل آن؛ ج. تطبيق حقيقت قرآن بر اين قول، با توجه به ناشناخته و نايافتنى بودن آن و بررسى تأويل‏هاى انجام شده.

نزول تدريجى‏

گروهى از قرآن‏پژوهان و محققان بر اين باورند كه بر خلاف قول مشهور، قرآن تنها يك بار نازل شده و نزول آن تدريجى بوده است و براى اثبات ديدگاه خود، به وجوهى تمسك جسته‏اند كه مهم‏ترين آن‏ها عبارت است از:
الف - آيه «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِى أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْءَان...» و آيات مشابه از گذشته حكايت مى‏كنند و شامل خود نمى‏شود؛ پس از چيز ديگرى جز خود خبرى مى‏دهند و آن شروع نزول تدريجى است. توضيح اين كه اين آيات خود جزو قرآنند و اگر از نزول تمام قرآن در شب قدر خبر مى‏دادند، از خود نيز خبر داده‏اند؛ پس لازمه آن اين است كه اين آيات نيز در شب قدر نازل شده باشند و بايستى بدين صورت گفته مى‏شد؛ «الذى ينزل» يا «انا ننزله» تا حكايت از زمان حال باشد.(26)
نقد و بررسى: در اين استدلال خدشه‏اى نيست، مگر آن كه نزول دفعى قرآن را نزول حقيقت آن (بدون لفظ) بدانيم؛ چنان كه مرحوم فيض و علامه گفته‏اند.
ب - «وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْءَانُ جُمْلَةً وَ حِدَةً كَذَ لِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلا؛(27) و كافران گفتند: چرا قرآن يك جا بر او نازل نمى‏شود؟! اين به خاطر آن است كه قلب تو را به وسيله آن محكم داريم و [از اين‏رو] آن را به تدريج بر تو خوانديم». از تصريح به اعتراض كافران، استفاده مى‏شود كه قرآن نزول دفعى نداشته است و الّا شايسته‏تر بود كه اولاً: به نزول دفعى اشاره شده و بيان گردد كه - مثلاً - دو نزولى بودن قرآن به جهت عظمت و برترى قرآن بر كتب آسمانى گذشته است، و يا غير آن از اسباب دو نزولى بودن قرآن و ثانياً: اگر چنين تصريحى مصلحت نبوده، حداقل اشاره‏اى به اعتراض كفار نشود و صرفاً حكمت نزول تدريجى بيان گردد.

نقد و بررسى:

اين استدلال را چنين پاسخ گفته‏اند: «اولاً: با توجه به اين نكته كه نزول تدريجى قرآن، امرى مسلم است، آيه مورد استناد در مقام بيان فايده نزول تدريجى بوده و نسبت به نزول دفعى ساكت است. (و اثبات شى‏ء نفى ما عدا نمى‏كند)، مگر اين كه بين وجود يك چيز و عدم ديگرى ملازمه باشد؛ ليكن، ملازمه‏اى بين وجود نزول تدريجى و عدم نزول دفعى نيست؛ ثانياً: بر فرض اين كه بپذيريم از آيه ياد شده، عدم نزول دفعى قرآن استفاده مى‏شود، مقصود از آن عدم نزول يك‏باره قرآن بر پيامبر، در قالب الفاظ است، نه عدم نزول دفعى آن به بيت المعمور يا عدم نزول حقيقت آن بر قلب پيامبر، بدون الفاظ؛ زيرا اعتراض كافران اين بود كه چرا تمام قرآن در قالب الفاظ يك‏باره بر پيامبر نازل نمى‏شود؟ روشن است كه پذيرفتن عدم نزول دفعى قرآن به اين معنا، منافاتى با پذيرفتن قول مشهور در نزول دفعى آن به بيت المعمور ندارد.»(28)
اضافه مى‏كنيم كه حكايت سخن كافران و سكوت از نزول دفعى، خود مى‏تواند قرينه‏اى بر وجود آن باشد، در غير اين صورت حكايت گفته آنان لغو خواهد بود؛ در واقع خداى متعال به اسلوب حكيم آن‏ها را از پرستش خويش به مطلبى مهم توجه مى‏دهد و آن فلسفه نزول تدريجى است، به ويژه كه احتمالاً فلسفه ذهنى آن‏ها براى نزول دفعى كتب آسمانى، آنان را به طرح چنين پرسشى واداشته است.
فراتر از آن، اين نكته روانى و منطقى است كه اساساً پاسخ دادن به آن‏ها كه در مقام جدل و انكار بودند، صحيح به نظر نمى‏رسد؛ چرا كه نزول دفعى قرآن در دسترس مردم نبوده و كسى را براى كشف حقيقت بدان راه نيست؛ بنابراين؛ نتيجه به انكار و استهزاء مى‏رسد و بر خورد منطقى و روان‏شناسانه قرآن، راه را بر چنين امرى بسته است.
ج. معاصران نزول، از واژه «قرآن» قرآن كامل را نمى‏فهميدند؛ زيرا تا آن زمان تنها بخشى از قرآن نازل شده بود؛ بنابراين، خداى متعال نيز مطابق فهم مردم، قرآن را در بخش‏هايى از آن استعمال كرده است. اين استدلال را مى‏توان بدين صورت تكميل كرد كه اگر برداشت مخاطبان قرآن، همه آن بود، ديگر طرح اين پرسش كه چرا قرآن يك‏باره نازل شده، جايى نداشت.(29)
نقد و بررسى: از اين استدلال چنين پاسخ داده‏اند: «اگر چه واژه قرآن، در شمارى از آيات، به بخشى از كتاب گفته شده است، ليكن اين مطلب كه خداى متعال اين واژه را هميشه به معناى بخشى از كتاب به كار برده باشد، و معاصران نزول قرآن نيز همين معنا را از قرآن بفهمند، نادرست به نظر مى‏رسد؛ زيرا شمارى از آيات حاكى از آن است كه هم معاصران نزول و هم خود قرآن، اين واژه را به معناى قرآن كامل به كار برده‏اند: «وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْءَانُ جُمْلَةً وَاحِدَة»(30)؛ «وَ قَالُواْ لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْءَانُ عَلَى‏ رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيم؛(31) و گفتند: چرا قرآن بر مردى بزرگ از اين دو شهر [مكه و طائف‏] نازل شده است»؛ چنان كه ديده مى‏شود، واژه قرآن را در آيه اول، نمى‏توان به معناى چند آيه يا يك سوره گرفت؛ زيرا اعتراض كافران اين بود كه چرا (تمام قرآن) يك‏باره بر پيامبر نازل نشده است؟ بنابراين، «قرآن» در آيه مزبور به معناى قرآن كامل به كار رفته است.
در آيه دوم نيز مقصود از «قرآن» چند آيه يا سوره نيست؛ زيرا پرسش مشركان اين است كه چرا قرآن - كتاب آسمانى اسلام - بر يكى از بزرگان مكه يا طائف نازل نشده است؟
از دو آيه ياد شده روشن شد كه معاصران نزول، واژه قرآن را به معناى قرآن كامل به كار برده‏اند؛ اما مواردى كه واژه «قرآن» در كلام خودِ خداى سبحان به معناى قرآن كامل به كار رفته است، بسيار است كه براى نمونه، به ذكر چند آيه بسنده مى‏كنيم: «وَ مَا كَانَ هَذَا الْقُرْءَانُ أَن يُفْتَرَى‏ مِن دُونِ اللَّه؛(32) و چنان نيست كه اين قرآن از جانب غير خدا به دروغ ساخته شده باشد»؛ «إِنَّ هَذَا الْقُرْءَانَ يَهْدِى لِلَّتِى هِىَ أَقْوَم؛(33) اين قرآن به راهى كه استوارترين راه‏ها است، هدايت مى‏كند.»؛ «إِنَّآ أَنزَلْناهُ قُرْءانًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُون؛(34) ما آن را قرآنى عربى نازل كرديم، باشد كه بينديشيد». چنان كه ديده مى‏شود، در آيات مزبور، نظر به تمام كتاب است نه بخشى از آن و در آيه «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِى أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْءَان...» و آيات مانند آن، اگر واژه قرآن را به معناى قرآن كامل ندانيم، احتمال مى‏رود كه واژه قرآن به معناى كل قرآن باشد و با وجود اين احتمال، جمله «أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْءَان» لزوماً به معناى آغاز نزول نخواهد بود.(35)
نقد پاسخ: «قرآن» در آيات مزبور به اعتبار تكميل شدن آن در زمان‏هاى آينده است و اين برداشت براساس روندى بوده كه در سال‏هاى قبل رخ نموده است، ولى آياتى چون: «إِنَّآ أَنزَلْناهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْر» و مانند آن، از جهت زمان مقيد و محدود است «لَيْلَةِ الْقَدْر»، «لَيْلَةِ المباركة»؛ بنابراين، استدلال ناتمام است و قياس را مى‏توان مع‏الفارق دانست. از همين نكته مى‏توان استدلال ديگر قائلان به تك‏نزولى را نا تمام دانست؛ زيرا تدريج در نزول با محدوديت قيد زمان، در آيات مورد استدلال، تناسبى ندارد.
گذشته از مطالبى كه تا كنون در نقد دلايل نظريه نزول تدريجى بيان شد، اين نظريه با چالش‏هاى ديگرى نيز رو به رو است: الف) روايات متعددى كه قرآن را داراى دو نزول معرفى مى‏كند ب) تعارض بين آياتى كه نزول قرآن را شب قدر مى‏داند با نزول آياتى در روز مبعث (27 رجب).
چالش اول را با تمسك به گفتار شيخ مفيد، چنين پاسخ گفته‏اند: «منشأ آنچه شيخ ابوجعفر صدوق برگزيده [نظريه دو نزولى بودن قرآن‏] خبر واحدى است كه نه موجب علم مى‏شود [تا آن را باور كرد] و نه موجب عمل مى‏گردد [تا آن را تعبداً پذيرفت‏].»(36)
نقد و بررسى:
به خبر واحد اگر متعدد و محفوف به قرائن باشد، تا حدى كه اعتبار آن را به اثبات رساند، مى‏توان تمسك كرد و اين به معناى به علم و يقين رسيدن نيست و چنين مسأله‏اى نيازى مبرم به يقين و علم ندارد و آنچه قرآن پژوهان را به بحث در اين‏باره واداشته، فهم بهتر آيات قرآن و دست يافتن به درست‏ترين و نزديك‏ترين پاسخ است.
در گذر از چالش دوم و حل معماى مزبور، برخى از طرفداران نظريه تك نزولى، روز مبعث را در ماه مبارك رمضان و مصادف با شب قدر دانسته‏اند و يا نزول آيات قرآن را در روز مبعث منكر شده، بر اين باورند كه وحى‏هاى روز مبعث غير از قرآن بوده است.
اين دو پاسخ را، با توجه به پيش فرض‏هايى كه در ابتداى بحث گذشت و با توجه به متون تاريخى و روايى و منابع شيعى و اتفاق علماى شيعه، نمى‏توان پذيرفت.
برخى ديگر، براى دفع اين اشكال به «فترت وحى» تمسك كرده‏اند.

فترت وحى‏

پيامبر گرامى اسلام(ص) در سه سال ابتداى رسالت، مخفيانه و پنهانى به اسلام دعوت مى‏كرد تا آيه: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ * إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِءِين»(37) نازل شد و دستور آشكارا دعوت كردن را به پيامبر اسلام(ص) ابلاغ كرد. طرفداران نظريه «فترت وحى» بر اين باورند كه چون دعوت پيامبر(ص) به مدت سه سال مخفيانه بوده است، قرآن كه كتاب هدايت عموم مردم است، در اين مدت نازل نشده، و پس از گذشت سه سال و علنى شدن رسالت پيامبر(ص) به صورت تدريجى نازل شده است و آيات نازل شده در ابتداى رسالت در حكم بشارت و يا غير آن بوده و نه به عنوان اين كه كتابى باشد براى هدايت مردم.
نقد و بررسى: اين نظريه نيز خالى از اشكال نيست؛ چرا كه در مخفيانه بودن رسالت در سه سال اول، نمى‏توان قطع وحى را در آن مدت نتيجه گرفت و هيچ‏گونه ملازمه‏اى بين آن دو ديده نمى‏شود و در نزولِ شمارى از آيات و سور بر پيامبر(ص) و انتقال آن‏ها، پس از علنى شدن رسالت نيز هيچ استبعادى به چشم نمى‏خورد؛ افزون بر اين كه خدا، حكمت نزول تدريجى را تثبيت و محكم شدن قلب پيامبر(ص) ذكر مى‏كند(38) و چه دليلى وجود دارد كه پيامبر(ص) در آن مدت به پشتيبانى و استحكام قلب نيازى نداشته است، اگر چه تحمل سختى در دوران اختفاى رسالت براى آن حضرت سهل‏تر به نظر مى‏رسد.
اشكال ديگر اين نظريه، رواياتى است كه مدت نزول قرآن را به 23 ساله بيان كرده است.
اشكال ديگرى نيز مطرح شده است و آن اين كه آيه «فَاصْدَعْ ....»از سوره حجرات و اين سوره در ترتيب نزول، پنجاه و چهارمين سوره است؛ بنابراين بيش از آن بايد پنجاه و سه سوره نازل شده باشد.
نقد: اين اشكال تنها در صورتى صحيح است كه اثبات شود آيه: «فَاصْدَعْ...» از نظر زمانى با آيات ابتدايى اين سوره نازل شده؛ چرا كه ترتيب آيات بر حسب آيات ابتدايى بوده است؛ بنابراين، اين اشكال از استحكام لازم بر خوردار نيست.
پايان سخن اين كه با توجه به ابهام‏هاى موجود در نظريه‏هاى مطرح شده و غير آن‏ها، رسيدن به پاسخى قطعى و كاملاً روشن، بسيار مشكل و دور از دسترس مى‏نمايد، ولى نظريه دو نزولى (مشهور) از آن‏جا كه به ظاهر آيات و روايات نزديك‏تر است، ترجيح داده مى‏شود؛ البته تفصيل‏هاى اين قول خود در درجه‏اى از ابهام قرار دارد و گريزى از آن نيست. شايان ذكر است كه برخى از اساتيد قرآن‏پژوهان كوشيده‏اند تا اختلافات موجود در اقوال مختلف زير مجموعه اين نظريه را به نحوى تقليل داده، بين آن‏ها را جمع كنند.(39)

پى‏نوشت‏ها:

1) طبق روايات شيعى، بيت العمور در آسمان چهارم است كه قرآن در نزول تدريجى از آن‏جا بر پيامبر(ص) فرود آمده است.
2) براساس روايات اهل سنت.
3) قلب پيامبر(ص)، تأويلى از بيت‏العمور است كه شرح آن خواهد آمد.
4) ر.ك: التمهيد فى علوم القرآن، ج 1، ص 110 - 112.
5) درباره زمان بعثت آراى گوناگونى وجود دارد و اماميّه در 27 رجب بودن آن، اتفاق نظر دارد؛ علامه مجلسى در اين خصوص مى‏نويسد: به راستى، هر يك از عالمان عامل را كه درك كردم، بر اين باور يافتم كه بعثت پيامبر(ص) در بيست و هفتم رجب بوده است.» (مرأت العقول، ج 16، ص 365) روايات بسيارى از شيعى و سنى نيز بر اين مطلب دلالت دارد. سيوطى - دانشمند پرآوازه اهل سنت - در تفسير مشهور خويش «الدر المنثور» (ج 3، ص 235) طى روايتى به نقل از سلمان فارسى از رسول خدا(ص) روز 27 رجب را روز بعثت خوانده، بر عبادت و روزه در شب و روز آن، توصيه كرده است. روايات ديگرى نيز از ابن‏عباس و انس بن مالك و ديگران نقل شده است. (ر.ك: التمهيد، ج 11، ص 104 - 108؛ علوم قرآن، ص 64؛ نشريه داخلى دانشگاه علوم اسلامى رضوى، سال دوم، شماره پنجم، ص 62 - 70، مقاله على اصغر ناصحيان) هم‏زمانى بعثت پيامبر(ص) و نزول آياتى از قرآن نيز از مسلمات تاريخى به شمار مى‏رود (ر.ك: نشريه داخلى دانشگاه رضوى، ص 71 - 73). شايان ذكر است كه برخى مبعث و نزول آياتى از قرآن را در دو زمان دانسته‏اند و اين به جهت تنگنايى است كه از كيفيت نزول قرآن رخ داده است؛ به عبارت ديگر، آنان چون نزول دفعى را انكار مى‏كنند، شب قدر را ابتداى نزول تدريجى مى‏دانند؛ و از اين رو ناگزير به انكار نزول آيات قرآن در 27 رجب شده‏اند. (همان،ص 72)
6) بقره/ 185.
7) قدر/ 1.
8) دخان/ 3 و 4.
9) بقره/ 185.
10) تفسير العياشى، ج 1، ص 80، ح 184؛ التمهيد، ج 1، ص 118.
11) ر.كّ الاتقان فى علوم القرآن، نوع 16.
12) بحار الانوار، ج 92، ص 38، چاپ تهران. اين دو قول براساس فترت وحى در بيست سال، قابل جمع‏اند؛ يعنى اگر قول بيست سال از جهت فترت وحى باشد، اطلاق بيست و سه سال اعتبار نزول آيات اوليه در ابتداى بعثت منطقى است.
13) قدر/ 1.
14) بقره/ 185.
15) بحار الانوار، ج 92، ص 38.
16) هود/ 1، براى اين آيه تفسيرهاى گوناگونى ذكر شده است. در تفسير نمونه مى‏خوانيم: «در اين كه فرق ميان «احكمت» و «فصلت» چيست، مفسران بحث‏هاى فراوانى كرده‏اند واحتمالات زيادى داده‏اند؛ اما آنچه نزديك‏تر از همه به مفهوم آيه فوق به نظر مى‏رسد، اين است كه در جمله اول، اين واقعيت، بيان شده است كه قرآن مجموعه واحد به هم پيوسته‏اى است كه همچون يك بناى محكم و استوار برجاست و نشان مى‏دهد كه از سوى خداوند واحد يكتا نازل شده و به همين دليل هيچ‏گونه تضاد و اختلاف در ميان آياتش ديده نمى‏شود؛ اما جمله دوم به اين حقيقت اشاره دارد كه اين كتاب در عين وحدت، آن‏چنان شاخه‏ها و شعب فراوان دارد كه تمام نيازهاى روحى و جسمى انسان را زير پوشش خود قرار مى‏دهد؛ بنابراين، در عين وحدت كثير است و در عين كثرت، واحد.» تفسير نمونه، ج 9، ص 9، (ذيل آيه).
17) اعراف/ 52.
18) الميزان، تفسير آيه 185 سوره بقره.
19) علوم قرآنى، ص 73.
20) اسراء/ 85.
21) دخان/ 4.
22) قرآن در قرآن، ص 73.
23) همان، ص 75.
24) فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا، ص 340.
25) همان، ص 76؛ ر.ك: فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا، مدخل «بسيط».
26) علوم قرآنى، ص 68.
27) فرقان/ 32.
28) نشريه داخلى دانشگاه علوم اسلامى رضوى، ص 77.
29) فرقان در رديف 42 در فهرست ترتيب نزولى قرار دارد، ولى سوره قدر 25 سوره است.
30) فرقان/ 32.
31) زخرف/ 31.
32) يونس/ 37.
33) اسراء/ 9.
34) يوسف/ 2.
35) همان، ص 78 - 79.
36) بحار الانوار، ج 18، ص 251؛ علوم قرآنى، ص 68 به نقل از تصحيح الإعتقاد، ص 57 و 58، چاپ دوم، تبريز، 1371.
37) حجر/ 94 و 95.
38) فرقان/ 32.
39) قرآن‏شناسى، استاد مصباح يزدى، ص 108، بهار 76.

مقالات مشابه

نزول وحی

نام نشریهمعارج

نام نویسندهعبدالله جوادی آملی

نقد و بررسی روش هرشفلد در تاریخ گذاری قرآن

نام نشریهعیون

نام نویسندهابراهیم اقبال, محمدعلی حیدری مزرعه آخوند

مخاطب شناسی و تاریخ گذاری آیه 91 سوره انعام

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهامیر احمد‌نژاد, زهرا کلباسی

بررسي فترت نزول قرآن

نام نشریهبینات

نام نویسندهناصر عابدینی

علوم قرآن در روايات رضوي

نام نشریهبینات

نام نویسندهسهیلا پیروزفر

تاريخ گذاري سوره فجر

نام نشریهبینات

نام نویسندهاعظم اکبری

ابزارهای لفظی شناسایی واحدهای نزول قرآن کریم

نام نشریهآموزه‌های قرآنی

نام نویسندهجواد سلمان‌زاده, محمد خامه‌گر